جنگل بی زمین
And Justice For All
Thursday, August 9, 2012
جاسوس حرفه ای و استراتژیک وزارت اطلاعات با نام رمز حقیقی مــــمــل آمریکایی 3

ممل آمریکائی وزارت اطلاعات
بخش اول
بنام خداوند ایران آزاد
14 سال از ظهور انقلاب خیابانی به رهبری دانشجویان ایرانی می گذرد 14 سالی که با تمامی سختی هایش حاصل پرباری را برای آینده ایران به ارمغان آورده ولی در کنار این موفقیت ها برای آحاد عمومی ایرانیان بسیاری از مبارزان حقیقی برای مردم ایران ناشناخته مانده اند و بجای آنان که در گودالها و سیاه چالها محبوس شده اند  گنجشک های رنگ شده وزارت اطلاعات بنام قناری به مردم ایران قالب گردیده که وظیفه خود میدانم، بجز گزارشاتی که از حدود دو سال قبل تا بحال به محافل اطلاعاتی و امنیتی داده ام برای ثبت در تاریخ در خصوص آنها بنویسم و به یاری مبارزان اصلی راه آزادی بشتابم هرچند که تا بحال به این اقدامات مبادرت ورزیده ام و خسارات فراوانی عایدم گردیده ولی برای یک فدائی ایران و ایرانی مثل من مرگ شیرین ترین عسل است چه برسد به گزند مگسان دور شیرینی که خود را کرکس و گستاخ می نگرند.
بحث امروز ما که حداقل در 5 بخش جداگانه تفکیک شده تقدیم حضور شما عزیزان ایرانی خواهد شد افشای ماهیت یکی از این قناری های رنگ شده وزارت اطلاعات است بنام امیر عباس فخرآور فردی که در خانواده ای غریب و پر از فراز و نشیب به تعداد انگشتان دو دست یعنی حدودا  10 نفر در زیر یک سقف به متراژ کلی 20 متر تا سال 1365 می زیستند و در دل حقیقت یک چنین کانون خانوادگی به واضح می توان کمبودهای و نارسائی ها و ناهنجاری های زیادی را جستجو نمود که در آینده این افراد نقش دارد .
مهم این نیست که خانواده پر تعداد باشد و محیط زندگی کوچک، ولی این مهم است که چه کسی بالای سر خانواده باشد و با چه تفکراتی که البته به دلایلی بیشتر از این وارد جزئیات زندگی خصوصی قبل از سالهای 1370 این فرد بدلیل مشترکات افراد دیگر خانواده اش نخواهیم شد که رعایت حرمت قلم را بجا بیاوریم.
امیر عباس فخر آور کیست ؟؟؟
امیر عباس فخر آور که به گمان بسیاری از خوش باوران یک مبارز و فعال سیاسی دانشجوئی خود را معرفی میکند کسی نیست غیر از یک مهره صد در صد وزارت اطلاعات که تدوین این پروژه در زمان فعالیت خود بنده در وزارت اطلاعات طرح ریزی شده بود که قرعه  آن در ادامه و پس از محکومیت امیر عباس فخرآور  در سال 1381 در شعبه 26 دادگاه انقلاب به ریاست حداد افتاد آنهم بنام کسی که به اتهام مشارکت در خرید و فروش عتیقه جات و 4 فقره حفاری غیر مجاز و سه پرونده انشعابی آزار و اذیت دو دختر شاکی در ارومیه  و یک خانم متعلقه در تهران بخاطر فریب و کلاهبرداری ، مستندا به بند 8 ماده 29 و ماده 38 قانون و بند ب ماده 2 قانون نحوه اعمال تعزیرات حکومتی راجع به قاچاق کالا و عتیقه به 8 سال جبس تعزیری و 240 ضرب شلاق و 6.700.000.000  ریال معادل ششصد و هفتاد میلیون تومان محکوم و حکم صادره ایشان توسط شعبه 6 اجرای احکام آخوند بابائی در سال 1382 به مرحله اجرا در آمد و امیر عباس فخرآور برای سپری نمودن این محکومیت به زندان قصر فرستاده شد جائیکه پایه های ترقی این فرد بخاطر استعدادهای نهفته درونش و اشتیاق بی حد و حساب این فرد به آدمفروشی بوسیله مسئول حفاظت اطلاعات زندان نهاده شد.
در سال 1382 و 1383 همزمان به ادامه حبس امیر عباس فخرآور و فعالیت او برای حفاظت اطلاعات زندان قصر بخاطر دریافت پوئن های بیشتر از زندانیان معمولی و شناسائی شدن این فرد بوسیله زندانیان بعنوان آدمفروش زندان و گزارش مستقیم حفاظت اطلاعات زندان قصر به سازمان زندانها امیر عباس فخرآور بعنوان زندانی ستاره دار به زندان اوین انتقال داده شد و پس از مراحل گزینش و کلاسهای توجیهی در حفاظت اطلاعات زندان اوین تحت نظر مسئولان بازداشتگاه 209 وزارت اطلاعات امیر عباس فخر آور آماده اعزام به درون بند زندانیان سیاسی و امنیتی گردید جائیکه اکثر زندانیان سیاسی نگهداری می شدند یعنی بند یک زندان اوین در آموزشگاه که در اصل طبقه زیر زمین واقع شده بود.
پرونده امیر عباس فخرآور و استعدادهای نهفته اش  بر روی میز محمد خسروی معاونت کل عملیات خارجی قرار گرفت
یک توضیح :  حداقل 25% فعالین تخصصی در معاونت های کلیدی و عملیاتی وزارت اطلاعات افرادی هستند که بواسطه و یا به پیشنهاد فرد و یا نهادهای امنیتی و یا حراستی وزارت اطلاعات در درون و بیرون کشور جهت ایفا نقش و یا تکمیل پروژه های کلیدی وزارت اطلاعات با در نظر گرفتن پیشینه آنان مخصوصا از میان متخلفین جرایم مختلف غیر امنیتی که بار سنگین زندان و جرائم نقدی بر روی دوش آنها سنگینی می کند می باشند که انتخاب می شوند که از یک سو پوئن رهائی اطرافیان و خانواده آنان احقاق می یابد و آنها مدیون میگردند و از سویی دیگر نظام وزارتی با ترفندهای ماهرانه ای به اهداف شومش رسیده باشد و امیر عباس فخر آور یکی از همین افراد است  که بخاطر استعدادش در دروغگویی و فریب و ضعفهای برجسته جنسی وشیطنت و استعداد در کلاهبرداریهای مدرن و نوآوری در این امور به یکی از برجسته ترین ماموریتهای وزارت اطلاعات گماشته شد که البته جزئیات دوران آموزش او درون و بیرون زندان اوین و گزارشاتش در درون زندان اوین و دوران سازندگی او که بدینجا ختم شده است را سطر به سطر برای هموطنان از این به بعد در 5 بخش جدا به رشته تحریر در خواهم آورد که البته 2 سند کاملا محرمانه اطلاعاتی فوق محرمانه در این خصوص موجود می باشد که در گزارش آخرم برای همگان بر روی سایتم نقش خواهد بست.
ناگفته نماند که دلیل قطع رابطه مایکل لدین و ریچارد پرل و بسیاری از ارگانهای رسمی آمریکائی و حقوق بشری در جهان  با این مزدور وزارت اطلاعات بدلیل گزارشات مستند بنده و تنی چند از ایران دوستان بوده که بیش از یک و نیم سال پیش به آنان انتقال داده شده است .
بطور تیتر وار چند مطلب را جهت استحضارتان جهت روشن نمودن ماهیت این مزدور وزارت اطلاعات عرض می نمایم.
-          نام رمز او در پرونده وزارت اطلاعات ممل آمریکائی ۳ ثبت شده
-          بر خلاف ادعای دروغین فخر آور هرگز در ارومیه در سال 75 بجرم سیاسی محکوم به زندان و یا منتقل به زندان نشده بوده و تنها بدلیل جرائم مزاحمت برای دختران و کلاهبرداری از دانشجویان به دانشگاه بوشهر انتقال داده می شود و در آنجا با قاچاقچیان عتیقه آشنا می شوم و همکاری می کند تا اینکه در سال 79 و 80 دو بار بازداشت و در سال 81 محکوم به 8 سال زندان می شود و سپس بقیه داستان.
-          توضیح اینکه پروژه محمدرضا مدحی و امیر عباس فخر آور هر دو از نخست تا بحال تحت مدیریت همین آقای محمد خسروی بوده و هدایت شده و هر دوی این پروژه ها اگر توجه کنید در یک نقطه با هم همشکل می شوند و آن آنجائی می باشد که محمدرضا مدحی برای فریب جهانشاهی اعلان می کند جمع یارانش 20 هزار نفر عضو دارد و امیر عباس فخر آور هم برای حزب و تشکل دانشجوییش از همین تعداد یعنی 20 هزار نفر استفاده می نماید و این نشانی است که عمدا و دانسته محمدرضا خسروی مدیر پروژه های فریب از آن استفاده می نماید .
-          یک مهم دیگر که بایستی توضیح داده شود عملیات های فریب و روانی این  بخش وزارت اطلاعات است که با بررسی های موشکافانه و عمدا اعمالی را به اشتباه و پیش پا افتاده جهت فریب انجام می دهند که در پروژه ممل آمریکائی از این شیوه اجرائی بهره فراوانی برده اند که تک تک در گزارشات روزهای آینده به آنها اشاره مستقیم خواهیم نمود.
-          در آخر بایستی توضیح دهم که بنده دیروز و امروز بر روی چت فیس بوک سعی کردم به امیر عباس فخرآور بفهمانم که از پرونده او آگاه هستم ولی ایشان بمحض اینکه مطلع شد بنده واقعا آگاهم و گوشه ای برایش توضیح دادم چت بنده  و توضیحاتم را پاک نمود که البته از نوشتار بنده و ایشان عکس موجود است که در گزارشات به آن هم اشاره خواهد شد.

 اتمام بخش اول
http://www.persian.se/article672.html
 
عجز دستگاه عریض و طویل اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی در برخورد با ظهور جنبش آگاه دانشجوئی در ایران پس از 18 تیر 1378
چرا ؟ و چگونگی آغاز عملیات تخریب زیربنائی جنبش بیدار و تشکل های دانشجوئی درون ایران و مصمم شدن به انتقال خاکریزهای جنگ با این جنبش به بیرون از ایران با الگوبرداری از احساس موفقیت عملیاتهای جنبش سرسپرده و دست ساز مقاومت در سوریه و لبنان .
 در بخش اول بصورت تیتروار وارد معقوله ی یک شاخه از اطلاعات مزدوران رژیم آخوندی حاکم بر ایران شدیم که شخصی بنام امیر عباس فخرآور در آن به ایفاء نقش پرداخته ، در ادامه و در این بخش بیشتر به زیربنای این ساختار و ماموریت های این تشکیلات و مزدورانش و همچنین اهداف کوتاه و دراز مدت آنها خواهیم پرداخت.
  من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک
ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک
حق نگهدار که من میروم الله معک
توئی آن جوهر پاکیزه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن
کس عیـــار زر خـالـص نـشـنـاسـد چـو مـحـک
 - رژیم ملاها و بخصوص ساختار اطلاعاتی و امنیتی در ایران از سال 1357 تا کنون و در تمامی روزها و سالهای طول عمرش رژیمی برخاسته از ادعاها و گردنکشی ها و زورگوئیها و چپاولگری بوده که این رفتار و عادات آنها به اصول دین و رفتار دولتی درون ایران تبدیل شد و در تمامی ارکان آن چه نظامی چه اطلاعاتی و چه امنیتی و چه فرهنگی و یا سیاسی ریشه دوانید و این رفتارها پس از تمام شدن جنگ  ایران و عراق سرعت بیشتری بخود گرفت تا اینکه منجر به انتخابات معروف اصلاحات و روی کارآمدن محمد خاتمی گشت و این نقطه شروع  باورها و تسکین دهنده درد دل تمامی آحاد مردم ایران گشت و به آنها این جرات را داد تا باور کنند که رژیم حاکم بر ایران در ذات و دل و اندیشه ایرانی سنگینی بر شانه ها دارد و اصلاحات کمترین خواسته فعلی آشتی جویانه آنهاست ، ولی در نقطه مقابل راستی ها و چپی های تندرو و ذوب شده در حوزه های دینی و حوزه های باورهای دینی پس از ظهور این بیداری درون مردم ایران را که راضی به حداقل آزادیهای فردی و اقشاری بودند به مثابه مقابله با اسلام ولایت فقیه تلقی نمودند و از همین نقطه بود که دولت اصلاحات و طرفدارانش را به پرچمداری مستکبرین و دنیاخواران متهم و این اتهامات را به صورت نقشه و تاکتیک مقابله و جنگ با آزادیخواهی علم نمودند و ایران و ایرانی را رسما به دوبخش کافر و صالحین تبدیل نمودند و کلیه دستگاههای خود را برای مقابله با این هجوم باصطلاح اسلام ستیز بسیج علنی نمودند تا اینکه در بسیاری از ارکان قدرت نظام وزیران و معاونین آنها برای گرفتن سبقت خوش رقصی و پرچمداری مبارزه با اصلاحات و بیداری مردم نردبانها را ده پله یک قدم طی نمودند بدون اینکه ترسی از سقوط  داشته باشند، یکی از این وزارتخانه ها وزارت اطلاعات ایران بود که کماکان از شوک  عزل علی فلاحیان وزیر اطلاعات خارج نشده بود و معاونت های موافق و مخالف همگی در اجرای فرامین و برخوردهای قهر آمیز گوی سبقت را از هم ربودند تا اینکه غده سرطانی و متورم این وزارتخانه سعید امامی { دانیال قوامی متولد 1336 شهر شیراز} توانست به اهداف اولیه خود و حذف رقیبانی در دستگاههای اطلاعاتی موازی آن زمان برسد و با سرعت دادن به پروژه قتل درمانی یا همان قتل های زنجیره ای گوی سبقت را از دیگران برباید که البته این اتفاقات در زمان حیات خود بنده در سازمان اطلاعات ایران افتاد و نقل قولی در کار نیست غیر از اطلاعات دقیق شخص خودم .
 تاریخ 26 خرداد 1378 مکان ساختمان مجاور دفتر محمدی گلپایگانی ریاست دفتر خامنه ای  ساعت 03.00 صبح
حاضرین در جلسه محمدی گلپایگانی –حجازی- سه وزیر اسبق وزارت اطلاعات بجز علی یونسی و مرتضی رضائی و 25 تن از سران اطلاعاتی ، نظامی {سپاه پاسداران}  و سیاسی رژیم .
موضوع جلسه : ابلاغ دستور و فرامین آیت الله خامنه ای در مقابله و برخورد با یورش استکبار از کانال اصلاح طلبان و هم زمان صدور فرمان ذبح قربانی { سعید امامی} برای آبیاری این نهال که از آن پروژه بعنوان واکسن ضد اصلاحات غربی نام بردند.

 - مامور اجرائی ذبح قربانی حجت السلام محسنی اژه ای
 28 خرداد سعید امامی پس از خوراندن داروی نظافت و استقامت بدنش به بیمارستان لقمان انتقال داده شد و پس از نا امیدی به مرگ او بوسیله جلاد گمنام وزارت اطلاعات مجید امینی { رئیس اسبق ایستگاه اطلاعاتی وزارت در آلمان و یکی از معاونین جوخه ترور اداره 43 و از معاونین علی فلاحیان}  یا همان نام اصلی حسین موحدیان متولد 1339 شهر اصفهان بوسیله تزریق آمپول پر حجم پتاسیم کلرید او را از پای درآورد برخلاف تمامی ادعاها و اسناد مکتوب تا این لحظه.
پروژه واکسن ضد غربی  با مرگ سعید امامی کلید خورد و بازیگران همگی به جایگاههای خود برگشتند تا با خیزش در حال وقوع مردم ایران و اصلاحات مقابله کنند، سردمداران رژیم در آن زمان بر این باور بودند که نباید گذاشت عقبه تهی و عجز قدرت مقابله با این خیزش برای اصلاح طلبان و سازمانهای اطلاعاتی غربی و عربی هویدا شود و اگر اینچنین شود انقلاب 57 از پایه نابود و جنبش اصلاحات که سرمایه اش آگاه سازی و بدنه آگاه دانشگاهها و مدارس بود در مدت زمان کوتاهی انقلاب را تصاحب و عرصه بر خرافات گرائی و مزدوری و بینش فریب ملاها تنگ و تنگتر خواهد شد و حداکثر در طول مدت 4 سال به نابودی حتی حوزه های علمیه منجر خواهد شد، این بود که بسیج و یکپارچگی و فراموش کردن اختلافات تمامی آنها در آن مقطع بدستور و فتوای علی خامنه ای و با کمک آیت الله یزدی و مصباح یزدی و 3 تن دیگر از مراجع تقلید بعنوان حرام بودن و حرام شدن همسرشان به آنها به کلیه دولتمردان و لشکریان و روحانیان خودی گوش به گوش شد  و آنها موفق شدند ارتش و جبهه تخریب شده خودشان را با ناباوری بسیاری منسجم کنند که در میانه تیر ماه 1378 بودیم یعنی اوجگیری تنش بین باورمداران به انقلاب ولایت فقیه و در مقابل اصلاح طلبان و در کنار و شانه به شانه اصلاح طلبان کلیه اقشار آگاه و میانه مردم ایران .
 با بسته شدن روزنامه سلام به شکایت محمود احمدی نژاد، کامران دانشجو و دو تن دیگر در آن زمان چاشنی خشم و جرقه جنبش دانشجوئی با محاسبات اشتباه دستگاه اطلاعاتی و امنیتی تاریکخانه ولایت فقیه شکل گرفت و روز 18 تیر که سرآغاز جنبش فراگیر و نقطه عطف روشنگران در ایران بود آغاز شد  و باورهای درونی به بیرونی از جسم مردم ایران به بیرون درز نمود به به سرعت در دیگر نقاط ایران به کالبد تمام جامعه ایران سرایت نمود و 5 روز ایران در پوست خود نگنجید و تاریکخانه ولایت فقیه خواب به چشمان خود ندید تا اینکه با وارد نمودن قوه قهریه توانستند جنبش اولیه دانشجوئی درون ایران را موقتا سرکوب کنند که همگان اخبار آن را میدانند و در تاریخ ثبت شده  است که در آن زمان هم امثال مزدورانی همچون امیر عباس فخر آور در شکست آن جنبش کم نقش نداشتند .
 در نهایت پس از گردنکشی سران سپاه برای خاتمی و وارد نمودن چند لشگر از سپاه برای مقابله با اعتراضات  مردمی آقای خاتمی بخاطر جلوگیری از خونریزی بیشتر دستور برگشتن دانشجویان به کوی دانشگاه که قصد تسخیر بیت خامنه ای را داشتند بوسیله ابطحی عملی نمود و معترضان بوسیله نیروهای اطلاعاتی و نفوذی درونشان فریب داده شدند، و این نقطه شروع گردنکشی و کشتار و بازداشت های بی پایان دستگاههای اطلاعاتی و سپاه بود که بی شرمانه با گسیل نیروهای شخصی و تیم های فریب بداخل جمع معترضان و دانشجویان توانستند تخم تفرقه را از آن زمان بدرون معترضان بپاشند و با ایجاد رعب و وحشت سناریوهای خود را پس از دستگیری امثال احمد باطبی و اکبر محمدی ها  به مرحله اجرا برسانند و همان هم شد ولی کماکان نتوانسته  برای مشکل اصلی و  زیر بنای این اعتراضات راه حلی پیدا کنند و این شروع مجددی بود برای رژیم تا دندان مسلح جهت رصد و پیدا نمودن نقاط ضعف خود و قوت معترضان که به ایجاد و تحکیم جنبش دانشجوئی انجامید و دفتر تحکیم وحدت و تشکلهای دیگر با انشعابات مختلف فرعی و اصلی از تخم سر درآوردند و همین تولدهای کثیر بود که رژیم را با تمامی قدرت قهریه اطلاعاتی و نظامی خود تا سال 1380 کماکان در شوک 18 تیر 1387 به شوک فرو برده بود و در تب سوزانی دست و پا می زدند،  تا اینکه در نهایت با بررسی های بسیار دقیق از موقعیت جامعه درون و بیرون کشور و همچنین رصد اهداف تشکلهای دانشجوئی درون کشور و نقاط وصل آنها به خارج از کشور و از همه بالاتر اشتیاق سازمانهای اطلاعاتی غربی به ادامه این تنش ها در درون ایران باعث شد که وزارت اطلاعات طرحی را با کمک و دانش دانستهای خود از باورها و طرز تفکر نیروهای همسوی و غیر مستقیم خود در بستر سازمان اطلاعاتی آمریکا و 6 کشور اروپائی بصورت ماهرانه و بسیار ظریف طراحی و به مرحله اجرا بگذارد که این طرح بر گرفته از عملیات های کی جی بی در دوران جنگ سرد بود و طراحان روسی در عملی نمودن این پروژه و عملیاتی نمودن آن  بهمراه نیروهای نفوذی خود در سازمانهای اطلاعاتی غربی به سازمان اطلاعات ایران کمک فراوانی نمودند.
کلید خوردن پروژه انتقال خاکریز مبارزه با اعتراضات مردمی و تشکلهای دانشجوئی به بیرون از مرزهای ایران با علم بر اینکه اپوزیسیون دانشجوئی در درون بدلیل ایجاد تنگناها با علم به یقین به خروج بعضی از نیروهای کلیدیش مبادرت خواهد ورزید، و استفاده از پتانسیل های سازمانهای اطلاعاتی خارج از کشور و به هدر دادن و منحرف کردن کمک های سازمان ها و تشکل های بین المللی به این نیروهای مردمی با نفوذ درون این باور جوامع بین المللی  که معتقد بودند بایستی با دفاع و پناه دادن به رهبران جنبش آزادیخواه درون و جنبش دانشجوئی و ساختن پایگاه برای آنان بدنه رهبری را در بیرون از کشور مستقر نمایند، و همین هم شد ... و سازمان اطلاعات رژیم در برنامه ریزی و اجرای این پروژه  و گسیل نفوذی های خود در نخست موفق شد ولی زمین بازی صریحا شکل عوض نمود و رژیم دوباره سعی به همرنگ نمودن و همشکل نمودن خود کرد و باز هم موفق عمل نمود. یک توضیح: البته بنده با علم به یقین از فهم و درک نیت این طرح بوسیله جنبش دانشجوئی حقیقی  وصل به اصلاح طلبان قصد متهم نمودن کسی را ندارم و به یقین میدانم و تک تک افراد حقیقی و آزادیخواه را بنام می شناسم که در بخش آخرم به نام تک تک آنها اشاره خواهم نمود و اعلان می کنم  که تمامی افرادی که بعنوان نیروهای جنبش دانشجوئی و ادوار مختلف تحکیم وحدتیها منجمله جناب آقای علی افشاری و... در خارج از کشور مبارزین حقیقی و راستینی هستند که بخاطر شکست دادن این پروژه به خارج از کشور هجرت نمودند و الحق موفق هم عمل نمودند تا اینکه نتیجه کار تمامی این خدامین مردم ایران در 25 خرداد 88 میوه داد ولی کماکان این تقابل و تفرقه افکنی و اقدامات این چنینی سازمان اطلاعات در شکستن صفوف مبارزه ادامه دارد که در بخش سوم به درون تاریکخانه پروژه و مجسمه سازی وزارت اطلاعات در بیرون از ایران بوسیله افرادی همچون امیر عباس فخر آور و دو تن دیگر خواهیم پرداخت ..

اتمام بخش دوم

اولین سند زنده و مستحکم و بی چون و چرای مزدوری امیر عباس فخرآور برای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران .
همانگونه که قول داده بودیم که اسناد معتبر و دادگاه پسندی را در خصوص مزدوری جوجه وزارت اطلاعات امیر عباس فخرآور برای روشنائی راه آزاده مردان و زنان ایران زمین افشاء نمائیم ، در نهایت پس از گفتگوی سخت و بسیار مشکل با منبع این سند که یکی از کارمندان پناهنده وزارت اطلاعات به دولت بحرین میباشد و در ادامه پس از کسب اجازه ایشان از سازمان اطلاعات بحرین اولین سند که یکی از چند سند معتبر در خصوص مزدوری امیر عباس فخرآور برای وزارت اطلاعات ایران می باشد را امشب برای همگان بتصویر می کشیم ، البته دلیل تاخیر در ارائه این سند وقوع حادثه جان گداز زلزله در ایران بوده که مردم بتوانند با زلزله زدگان همکاری و همیاری نمایند.
البته این توضیح لازم است که جناب نوکر مزدور امیر عباس فخرآور با اینکه خودش و رئیسانش در ایران دست بدست هم داده اند که با فرار به جلو و انتشار نمایشی این افشاگریها و وانمود و القاء کنند که اگر فخرآور نوکر وزارت اطلاعات است پس چرا خود رژیم هم خبرها را در سایتهای خود رژیم بازتاب میدهد .
توضیح این است که پس از تهدید بنده به افشاگری مستند و دانستن رژیم از جدیت و صحت گفتار بنده در این امر آنها بلا درنگ دستپاچه شدند و تمام سرمایه گذاری میلیاردی خود روی این مزدور تیمارستانی و اطرافیانش و بزرگترین تیم تخریب شخصیتی خارج از کشورشان را از کف رفته دیدند و به قول ما اطلاعاتیها شروع به انواع و اقسام خودزنیها کردند تا شاید تیری در تاریکی به هدف بخورد که البته نخورد و خود فخرآور هم بصورت کتبی دیروز بنده و همسر و فرزندم را به انتقام گیری تهدید کرد که البته این کار این ابله همانند بقیه مدیران پروژه ابلهش در وزارت اطلاعات است .
در نهایتا سخن را در این بخش که بخش سوم است کوتاه می کنیم و قضاوت را به مردم و رسانه ها میسپاریم و منتظر پاسخ خود فخرآور یا لجن پراکنیش خواهیم نشست .
در چند روز آینده دیگر اسناد مزدوری این جرثومه فساد به مردم ایران و جنبش مبارز اصیل دانشجوئی تقدیم خواهد شد .....حمیدرضا ذاکری
 

این تصویر کمی کم کیفیت است ولی تا فردا با رسیدن کپی اصلا سند آن را با کیفیت عالی به نمایش خواهیم گذاشت برای حافظه تاریخ مبارزات مردم ایران
اولین سند مزدوری امیر عباس ننگ آور که به واضحی نشان دهنده همکاری رسمی او با وزارت اطلاعات رژیم ملاها می باشد که متعاقبا به صدور حکم بخشش او شده و برای ادامه همکاری و نفوذ در اپوزیسیون خارج کشور و بی هویت نمودن جنبش مبارز دانشجوئی با پاسپورت رسمی به خارج اعزام می شود .

 
 



حقوق متن‌های نوشته‌شده در این وبلاگ برای نویسنده محفوظ‌ند